شادی به هر قیمتی
 

از زمان کودکی، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه، همه
تـلاشمان بر این بوده که شاد باشیم. در آن زمان
ایـن شـادی و رضـایـــت از زنــدگــی را در خــوردن
شیرینی و شکلات، یا بازی کـردن با اسباب بازی
مورد علاقه مان می دیدیم. حالا که بزرگ شدیم،
چیزهای دیگری پیدا کرده ایم که بـه مـا احسـاس
شـادی و مسـرت مـی دهد: مثل یک وعده غذای
عالی، مسافرت های خـارجـی، بـــالا رفتن درآمد
ماهیانه، شرکت در پروژه های مهیج و ....

اما اسباب بازی، مسافرت، ترفیع شغلی و پروژه های کاری فقط وسیله هایی هستند که ما را به آن احساس خوب می رسانند؛ مثل انگشتی که به سمت ماه اشاره میکند. اما، اگر بیش از حد روی انگشت تمرکز کنیم، توجهمان فقط روی رساندن انگشت به ماه خواهد بود و از مشاهده مناظر بهشتی زیبا بی نصیب خواهیم ماند.

برای روشن تر شدن مطلب، حکایتی برایتان تعریف می کنم: دو برادر تصمیم می گیرند که به زمین بیایند. وقتی از آنها سوال می شود چرا اینکار را می کنید؟ آنها پاسخ میدهند که برای دریافت آن احساس خوبی که تعریف آنرا بسیار شنیده بودند، آنجا آمدند.

وقتی روی زمین می آیند، برادر بزرگتر کشف می کند که با پول می تواند برای خود چیزهایی بخرد که آن احساس خوشی و لذت را به او می دهد. ازاینرو با این تصور که هر چه پول بیشتری داشته باشد، احساس بهتری نیز پیدا خواهد کرد، تصمیم می گیرد تا پول و پله ای به هم بزند. البته کسب پول هیچ مشکلی ندارد، اما برای او پول همان انگشتی می شود که به سمت ماه اشاره می کند. او ماه و مناظر زیبای بهشتی را فراموش کرده است. فکر و خیال های او آنقدر زیاد و شدید می شود که با تصور از دست رفتن پولهایش، احساس اضطراب، پرخاش، و بدگمانی به او دست می دهد.

مناظر زیبای بهشتی با آن انگشت کوچک که باعث ناراحتی و احساس بد او شده بود، جایگزین شده بود. او انگشت را با ماه اشتباه گرفته بود.

در این اثناء، برای کوچکتر با خوابیدن روی ساحل دریا در صبح و شرکت در میهمانی و خوشگذرانی در شب اوقاتش را می گذراند. او دریا، رابطه جنسی و خورشید را کشف کرد و زندگی خود را بسیار راحت گرفته بود. حتی درمواقع گرسنگی هم به ماهیگیری می رفت.

این دو مرد در ابتدا می خواستند که به احساس خوشی و لذت دست یابند اما راه یکسانی را برای رسیدن به هدفشان انتخاب نکردند.

اولی که تصور می کرد پول راه رسیدن او به خوشی و لذت است، نتوانست روی زمین به هدف خود نائل شود چون برای رسیدن به هدفش فقط به یک وسیله متکی شده بود.

اما برادر کوچکتر که پول بسیار کمتری داشت، بیشتر از برادر ثروتمند خود لذت و خوشی را احساس می کرد. او هیچ نگرانی نداشت و بسیار سبکبال و بی خیال بود. قدر چیزهایی که داشت را می دانست و زمین برایش مثل بهشت بود.

از این داستان چه نتیجه ای می توان گرفت؟

البته، همه ما به طور طبیعی دوست داریم همیشه لذت و شادی را تجربه کنیم. اما امیال ما معمولاً با برخی افکار منفی برخورد می کند که آن را دسته چهار نفره مینامیم: تو می خواهی/ تو نمی توانی/ چه اتفاقی خواهد افتاد؟/ شکست میخوری.

هر زمان که احساسات منفی مثل سنگینی، اضطراب، عصبانیت، خستگی، بی حوصلگی و دلسردی بر شما غلبه کند، نشانه این است که این گروه چهارنفره مشغول ضربه زدن به شماست. اما چطور می توانید این دردها را کاهش دهید؟

با کم کردن تمایلات که قادر به انجام فوری آنها نباشید: مثلاً اینکه بخواهید کسی فوراً به شما زنگ بزند، آرزوی اینکه به میهمانی هفته آینده دعوت شوید، امید به اینکه ارباب رجوعتان قرارداد را با شما امضا کند، مهربان شدن رئیستان و ...

شما باید فقط روی آنچه که دارید تمرکز کنید و به این فکر کنید که با چیزهایی که دارید چه کار میتوانید بکنید. اگر میخواهید همین الان به کسی تلفن کنید، به این شرط که تلفن در دسترستان باشد، پس می توانید. می خواهید قهوه بخورید، دوش بگیرید، اتوموبیلتان را برانید و ...—اگر این چیزها در دسترستان باشد، می توانید انجامشان دهید. هر بار احساس بهتری پیدا خواهید کرد چون روی چیزهایی که دارید تمرکز میکنید—نه چیزهایی که دوست دارید داشته باشید. به این ترتیب، هیچوفت آن گروه چهارنفره به شما حمله نخواهد کرد.

اما ممکن است سوال کنید: آیا این به آن معناست که باید همه علایق و آرزوهایتان را کنار بگذارید؟ به هیچ وجه. فقط باید آرزوهایتان را به استراتژی تبدیل کنید. اگر مثلاً میخواهید سود معاملات خود را دوبرابر کنید، باید به راه های فکر کنید که به این هدفتان برسید. آنگاه باید با برنامه وارد عمل شوید.

با متمرکز شدن روی آنچه که دارید و کارهایی که می توانید انجام دهید، می توانید همیشه احساس خوشی و رضایت داشته باشید و موقعیت هایتان را به خوبی کنترل کنید. شما چشم دارید، پا دارید، زبان دارید، دوست، خانواده، گواهینامه رانندگی و .... دارید. این لیست مطمئناً خیلی طول و دراز خواهد شد.

باید ببینید با این چیزهایی که دارید چه کار می توانید انجام دهید. پا دارید، پس می توانید راه بروید. خیلی ها نمی توانند. چشم دارید پس می توانید ببینید، بخوانید، تحسین کنید و از مناظر اطرافتان لذت ببرید. هر وسیله ای که انتخاب کنید، چه فقیر باشید و چه غنی، تازمانیکه بتوانید هر روز احساس خوشی و مسرت را تجربه کنید، موفق بوده اید.

تجربه این احساس خوب به واکنش شما به مردم و موقعیت های مختلف نیز بستگی دارد. هوا چه آفتابی باشد و چه بارانی، مردم اطرافتان چه مهربان باشند و چه بدخو و بدجنس، آنچه مهم است طریقه واکنش ما به این مسائل است. اگر همه روز لبخند را روی لبانمان حفظ کنیم، نمره ما از 10، 7، 8، یا 9 خواهد بود و در مسیر رسیدن به خواسته هایمان قرار خواهیم گرفت. این یعنی امروز، فردا و تا پایان عمرمان شاد و مسرور خواهیم بود.