خانم دوم عمر اسامه بن لادن به نام جین فلیکس براون .۵۱ ساله. وی که مادربزرگ بوده دارای ۳ فرزند و ۵ نوه می باشد و تا کنون ۵ بار ازدواج کرده که ازدواج ششم و احتمالا اخری وی با پسر چهارم اسامه بن لادن بوده .البته مادر بزرگ زن دوم عمر اسامه بن لادن بوده . این دو همدیگر را در مصر هنگام اسب سواری در کنار اهرام بزرگ مصر دیده اند. و در ادامه به عقد هم در آمدند.!!!
همه ما یک تصویر ذهنی از خودمان داریم؛ اینکه چه هستیم، چه تفکراتی داریم، چه تواناییها و نقاط قوتی داریم و در چه مواردی ضعیف هستیم.
این تصویر از زمان کودکی شکل میگیرد و در طول زمان تغییر میکند. تصویر ذهنی، همان تصویری است که ما از خودمان داریم. بیشتر تصورات ما درباره خودمان، در نتیجه تعاملات و ارتباطات با دیگران و طی تجربههای زندگیمان شکل میگیرد و در نهایت بر عزت نفس ما تاثیر میگذارد.
عزت نفس یعنی احساس ارزشمندی و مورد قدردانی، عشق و پذیرش از طرف خود و دیگران قرار گرفتن. افراد دارای عزت نفس، در مورد خودشان احساس خوبی دارند، ارزش خودشان را درک میکنند و به تواناییها، مهارتها و هنرهایشان افتخار میکنند. در مقابل افراد دارای عزت نفس کم، ممکن است احساس کنند هیچکس آنها را دوست ندارد، مورد قبول دیگران نیستند و نمیتوانند در هیچ زمینهای پیشرفت کنند.
نکته ناراحتکننده این است که افراد با عزت نفس کم، معمولا کارهای مفید و بزرگی انجام میدهند اما نمیتوانند کارهایی که انجام میدهند ببینند چون تصویر ذهنیشان اینطور شکل گرفته که تواناییهایشان را نادیده بگیرند.
نکوهش و سرزنش فقط از طرف دیگران نیست. بعضیها یک نکوهشگر درونی دارند؛ یک صدایی از درون که در هر کاری که آنها انجام میدهند، به دنبال نقص و عیب و ایراد میگردد. شنیدن این ندای درونی به اندازه سرزنشهای دیگران میتواند عزت نفس را دچار مشکل کند.
آنها نمیدانند این سرزنشها چه تاثیر بدی بر عزت نفسشان میگذارد. وقتی سرزنشهای درونی شما را تحقیر میکند و میگوید: «لازم نیست تلاش کنی چون تو موفق نمیشوی»، به این فکر کنید که این ندا از درون شما میآید و میتوانید آن را تحت کنترل قرار دهید. تصمیم بگیرید آن را تغییر دهید و ندای درونی مفید و سازندهای داشته باشید.
عزت نفس به شما این امکان را میدهد که خودتان را آنطور که هستید بپذیرید و از زندگی لذت ببرید.
افراد با عزت نفس بالا، در خانواده، کار و تحصیلات موفقترند و راحتتر با دیگران ارتباط برقرار میکنند و در ضمن شادتر هستند و با مشکلات، کمبودها و ناامیدیها بهتر کنار میآیند. این افراد هدفی را که انتخاب کردهاند رها نمیکنند تا در آن موفق شوند. کسب عزت نفس ممکن است نیاز به تلاش و تمرین داشته باشد اما مهارتی است که در زندگی یاد خواهید گرفت.
راههای افزایش عزت نفس
اگر میخواهید عزت نفستان را بیشتر کنید باید بگوییم ما کلاس تقویتی عزت نفس نداریم اما میتوانید با استفاده از توصیههای ساده و کاربردی زیر برای تقویت عزت نفس استفاده کنید.
به اشتباهات به عنوان فرصتی برای یادگیری نگاه کنید: قبول کنید که شما هم مثل هر فرد دیگری ممکن است اشتباه کنید. اشتباهات بخشی از تجربهها و فرصتی برای یادگیری است. یادتان باشد افراد در زمینههای مختلف توانایی دارند و استعدادهایشان با هم متفاوت است.
کارهای جدید انجام دهید: تجربه کردن کارها و فعالیتهای مختلف به شما کمک میکند تا استعداد و تواناییهایتان را کشف کنید و در ضمن به مهارتهای جدیدی که یاد گرفتهاید افتخار کنید و آنها را در زندگی به کار ببرید.
نظرتان را با شجاعت اعلام کنید: نظرات و عقایدتان را با افتخار بیان کنید و از گفتن آن نترسید.
کارهای خیر و ثواب انجام دهید: به دوستان، اقوام و همسایههایتان کمک کنید و بخشی از وقتتان را به طور داوطلبانه در اختیار آنها قرار دهید. این احساس که شما میتوانید و قادر هستید به دیگران کمک کنید و تغییر مثبتی در زندگی آنها ایجاد کنید، عزت نفستان را بالا میبرد.
بدانید چه چیزهایی را میتوانید تغییر دهید و چه چیزهایی را نمیتوانید: اگر از چیزی ناراحت هستید که میتوانید آن را تغییر بدهید (مثلا چاقی و اضافه وزن)، از همین امروز دست به کار شوید. اما اگر از چیزی ناراحت هستید که نمیتوانید تغییرش دهید (مثل کوتاهی قد)، سعی کنید خودتان را همانطور که هستید دوست داشته باشید.
اهدافتان را مشخص کنید: کار یا شرایطی را که دوست دارید به آن برسید مشخص کنید و برای رسیدن به آن برنامهریزی کنید.برنامهتان را اجرا کنید و پیشرفتتان را ارزیابی کنید.
سخت نگیرید: خودتان را فقط به شکل مادی و ظاهری نبینید. نگویید اگر زیباتر بودم دوستان بیشتری داشتم. کارهایی را که دوست دارید انجام دهید، به دیدن دوستانتان بروید و از اوقاتتان لذت ببرید. راحت باشید، خیلی سخت نگیرید و از زندگی لذت ببرید.
کمک بگیرید: هیچ وقت برای ایجاد عزت نفس سالم و مثبت دیر نیست. در مواردی که فرد عمیقا نسبت به خود احساس تنفر دارد و ریشه این حالت به دوران کودکی مربوط است، میتوان از مشاور و روانپزشک کمک گرفت . این متخصصان به عنوان راهنما به افراد یاد میدهند که چطور خودشان را دوست داشته باشند و قدر تواناییهای منحصر به فردشان را بدانند.
با افکار منفی مبارزه کنید: درباره خودتان منفی فکر نکنید. هر وقت به ضعفها و ناتوانیهایتان فکر کردید، سعی کنید در مقابل به تواناییها و نقاط قوتتان هم فکر کنید. وقتی احساس میکنید خیلی دارید خودتان را سرزنش میکنید، در عوض چند جمله مثبت را بلندبلند در مورد خودتان بگویید و به خاطر تواناییهایی که دارید خودتان را تشویق و تحسین کنید.
وارد گود شوید: بعضی تصورات و افکار، جلوی حرکت و پیشرفت را میگیرد. به جای اینکه با افکاری مثل «تا وقتی نمیتوانم یک دایره بکشم نمیتوانم یک نقاش ماهر و موفق شوم» خودتان را کنار بکشید، به چیزهایی فکر کنید که در آن استعداد و توانایی دارید و از آن لذت میبرید و به دنبال همان بروید.
نردبان به دیوار تکیه داده شده بود.و هیچ کس هم تو ی حیاط نبود.با خودم گفتم اگر بتوانم روی پله اول نردبان بایستم حتما حسابی بزرگ می شوم.دستم را به پله نردبان گرفتم و خودم را بالا کشیدم.وقتی روی پله اول ایستادم متوجه شدم که دستانم روی پله دوم است.خیلی عجیب بود!پاهایم روی پله اول بود اما دست هایم روی پله دوم و این یعنی باز هم می توانستم بالاتر بروم!دوباره زور زدم و دستانم را به پله بالاتر رساندم و به کمک دست ها خودم رایک پله دیگر بالا کشیدم.همین طوری چهار تا پله را با لارفتم.
به فکرم رسید که به زمین نگاه کنم و ببینم که چقدر از ان بالا رفته ام
که یکهو با دیدن زمین دلم هری ریخت پایین و دست و پایم از ترس لرزید. با فریاد از پدرم کمک خواستم.پدر خودش را به حیاط رساندو مرا دید که بین زمین و آسمان روی پله چهارم نردبان ایستاده ام و می لرزم و فریاد می زنم.
پدر با خنده پرسید."میبینم که حسابی ادب شده ای!؟"
و من مغرور و در عین حال ترسیده گفتم:"بابا منو زود بیار پایین!حالم اصلا خوب نیست!"بابا کمکم کرد تا پایین بیایم. و بعد وقتی روی زمین رسیدیم به نردبان اشاره کرد و گفت:می توانی بگویی ترسناک ترین پله کدام است!؟"
من نگاهی به پله های نردبان انداختم و با وجور این که دیدم همه پله های آن شبیه همدیگر هستند با عصبانیت گفتم:"اون چهارمی!چون روی اون بود که ترسیدم!"
بابا خنده ای کرد وگفت:"اشتباه می کنی پسرم! اون پله ایی ترسناک تر است که تو از روی آن به زمین نگاه کردی! تو یادت رفت که پله به پله خودت را بالاکشیدی و با نگاه کردن به زمین کمان کردی که مجبوری همه آن ارتفاع را یک جا سقوط کنی!حال آن که می توانستی دوباره پله به پله برگردی و خودت را به زمین برسانی!
اگر در زندگی از کاری ترسیدی بدان که دلیل ترس تو فقط این است که گمان می کنی اندازه کار بزرگ تر از قد و قواره توست.این جور مواقع کار را تکه تکه و پله پله کن و هر بار که با لا و پایین می روی فقط به اندازه یک پله خودت را جا به جا کن! خواهی دید که همین پله های کوچک می تواند تو را به راحتی به بلندترین بام ها ی دنیا برساند!
بعد بابا پای نردبان ایستاد و به من گفت دوباره از آن بالا بروم و خودم را به پشت بام برسانم.و من هم تند و سریع به پله ها آویزان شدم و بدون هیچ ترس و خیالی خودم را به پله چهارم رساندم .و از آن جا یکی یکی پله ها را بالارفتم و خودم را به پشت بام رساندم.چون می دانستم بابا اون پایین مواظب من است برای همین شجاعانه پله ها را بالا رفتم و خودم را به پشت بام رساندم.بابا هم آمد بالا و کنار من روی پشت بام نشست و به من گفت:دیدی پسرم! پله ها وقتی کوچک شوند پیمودنی می شوند. اهداف بزرگ هم به همین سادگی قابل وصول می شوند.بدون این که ترس و دلهره ایی در میان باشد.
لبخندی زدم و با خودم گفتم: "این را از اول می دانستم" که برای رسیدن به جاهای بلند باید از نردبان پله دار استفاده کرد.دلیل این که دیگر نترسیدم این بود که می دانستم یکی هست که پایه های نردبان را نگه داشته و مواظبم است تا آسیب نبینم!
و بابا همین طور داشت راجع به پله ها حرف می زد..
.یادداشت های موفقیتی امیر والا
این یک تست روانشناسی است که توسط زیگموند فروید طراحی شده.
فرض کنید که در خانه هستید و پنج اتفاق زیر هم زمان پیش میاد.
1.تلفن زنگ می زنه
2.بچه تان گریه می کند
3.یکی دار در خونه رو می زنه و صداتون می کنه
4.لباس ها رو بیرون روی طناب پهن کرده اید و بارون میگیره
5.شیر آب رو در آشپزخانه باز گذاشته ایدو آب داره سرازیر می شه
......................................................................
خب حالا با این وضعیت شما به ترتیب کدوم کار ها رو انجام می دیدید.؟
یعنی از شماره 1تا 5 رو با چه اولویتی انجام میدید.؟
......................................................................
هر یک از 5 مورد بالا نشون دهنده یکی از جنبه های زندگی شماست.
1.زنگ تلفن .نشونه شغل و کار شماست
2.گریه بچه.نشون دهنده خانوده هست
3.زنگ در خونه .نشون دهنده دوستان شماست
4.لباسها.نشون دهنده پول هستن
5.سر رفتن آب نشون دهنده میل جنسی(سکس)هستش
ماه گذشته رسانه های آمریکایی گزارش دادند: "دولت بوش در صدد ترویست نامیدن کل سپاه پاسداران است که به واشنگتن امکان می دهد دارایی های مالی این تشکل نظامی را مسدود نماید."
با این حال مقامات ارشد آمریکایی گفتند که تصمیمی درباره قرار گرفتن کل سپاه در لیست گروه های تروریستی گرفته نشده که یکی از دلایل آن مخالفت متحدان واشنگتن با این اقدام و همچنین جنبه های قانونی آن است.
در همین حال اکنون این تفکر وجود دارد که تحریم های قوی مالی علیه سپاه قدس بدون تروریست نامیدن آن اعمال شود.
واشنگتن نیروی قدس سپاه را به تحریک خشونت در عراق و صدور سلاح به این کشور متهم کرده که با تکذیب مقامات ایرانی روبرو شده است.
یک مقام ارشد آمریکایی گفت: "در حال حاضر ترویست نامیدن کل سپاه مورد توجه نیست ...موضوع نیروی قدس است."
دیوید ساترفیلد یک مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا نیز بدون ارایه جزئیات مربوط به اقدامات آینده کشورش علیه ایران گفت: "واشنگتن درباره رفتار نیروی قدس و کل سپاه نگران است."
خاطرنشان می شود نیروی قدس یا سپاه قدس شاخهای از نیروهای پنج گانه سپاه پاسداران است که مسئولیت فعالیت در خارج از مرزهای ایران را بر عهده دارد.
حدس می زنید کی باشه .بله درسته..
آیا تا به حال به این موضوع اندیشیده اید که انسان های فوق العاده پولدار روی زمین، برای خرید لباس، عطر و لوازم آرایشی به کدام مغازه می روند؟ منظورمان افرادی مانند ملکه انگلیس یا سلطان برونئی یا پرنس چارلز و بیل گیتس وپرزیدنت بوش، تونی بلر، تام کروز، ولادیمیر پوتین، جورجیو آرمانی و امثالهم است! به هر حال شاید تعداد پولدارهای روی زمین بسیار کمتر از انسان های عادی و متوسط باشد اما درمقابل ، قدرت خرید و توان پول خرج کردن این افراد را هم نمی توان نادیده گرفت و اگر کسی بتواند نظر این مشتریان رابه سوی خود جلب کند و سفارشات آنها را بگیرد، مسلما ثروت کلانی را به دست خواهد آورد. ثروتی که می تواند فرد را از همه ثروتمندتر سازد.
بیژن پاکزاد ، یکی از این عرضه کنندگان گران ترین اقلام و سفارشات ، برای پولدارترین ساکنین روی زمین است . او در یک خانواده مرفه درتهران متولد شد. جهت تحصیل به سوئیس، رفت و در آنجا با شاهزاده های بزرگ مانند پرنس ریتر همکلاسی شد . درحقیقت تعداد زیادی از مشتریانش را بیژن در همان مدرسه سوئیسی شناسایی و شکار کرد. او همانجا دریافت که سلیقه ی آدم های پولدار چگونه است و به چه شکلی می توان نظر آنها را برای خرید و سفارش اجناس به سوی خود جلب کرد.
بیژن پاکزاد اکنون درآمد سالانه اش از فروش عطرها و ادکلن های بیش از ٣٠٠ میلیون دلار درسال است و صاحب یکی از با شکوه ترین وگران قیمت ترین فروشگاههای نیویورک است که درب این فروشگاه ، فقط به روی مشتریان خاص وبه سفارش آنها باز می شود. بیژن دارای یک هواپیمای جت مخصوصی است
آن دسته از مشتریانی که نمی توانند به فروشگاه او بیایند، او شخصا به نزد ایشان می رود و برای آنها مدل لباس ، تی شرت ، عطر طراحی می کند . او یک پول آفرین واقعی است و خیلی از پولدارها و توانگرهای دنیا به داشتن نام او روی عطر خود یا لباس های خویش افتخار می کنند.
: بیژن چه اتفاقی افتاد که تو یکباره تبدیل به یک اسطوره درجهان مد و هنر شدی؟
بیژن : راستش را بخواهید از همان کودکی احساس می کردم فرد مشهوری می شوم . پدرم می خواست من دکتر یا وکیل شوم . رشته تحصیلی ام مهندسی بود که هیچ علاقه ای بدان نداشتم ، همه شوق من به جانب طراحی بود و با علاقه وصف ناپذیری بدان می پرداختم . از سوئیس به آمریکا رفتم و در آنجا در رشته بازاریابی به تحصیل پرداختم و همانجا این فکر در من قوت گرفت که مد اروپا را به آمریکا بکشانم.
: چگونه موفق شدی اعتماد این همه آدم های متفاوت را بسوی خود جلب کنی؟
بیژن : با اهمیت دادن به تک تک مشتریانم . هدف من همیشه شناختن مشتری و توقعات اوبوده است . حتی امروز نیز با اینکه تعداد مشتریان بسیار زیاد شده است من تک تک آنها را می شناسم. به عنوان مثال لباس یک ستاره سینما باید با یک قاضی دادگاه متفاوت باشد، وقتی لباس را برای فردی طراحی می کنم باید بدانم که او درآن لباس چه خواهد کرد. در مورد من جوکی ساخته اند با این مضمون افراد مانند وودی آلن داخل فروشگاه می شوند ومانند کری گرانت خارج می شوند.
: درچه سالی اولین نمایشگاه مد را برگزار کردی؟
بیژن : در سال ١٩٧٦ با کمک مالی یکی از هموطنانم نمایشگاهی مجلل ترتیب دادم. نمایشگاه دارای میزهایی از سنگ مرمر کمیاب و لوسترهایی گران قیمت بود و افرادی مانند خوان کارلوس پادشاه اسپانیا شاه اردن و سلطان بروئنی را به خود جلب
: اولین برخورد کارگزاران تو پس از ورود مشتری چگونه است ؟
بیژن : من از آنها خواسته ام قبل از هر پرسشی ابتدا از او پذیرایی بعمل آورند وسپس با او گفت وگو داشته باشند. از علایق و سوابق و اهدافش اطلاع حاصل نمایند و از این طریق بتوانند نوع لباس مورد علاقه اش را طراحی کنند، مثلا هنگامی که رونالد ریگان رییس جمهور سابق آمریکا ازمن لباس گرم خواست ، پارچه جین را با آستری ازپوست مینک برایش طراحی کردم البته گاهی هم اگر افراد قادر به حضور درفروشگاه نباشند من به همراه خیاطان خود به نزد آنان می روم.
پارچه هایت را از کجا تامین می کنی ؟
بیژن : از تولید کننده های معتبر که قبلا آزمایش شده اند . من ابتدا قبل از سفارش لباسی از پارچه مورد نظر را می پوشم تا کیفیت آن را بررسی کنم و اگر مقبول افتاد تا سه برابر هزینه اصلی را به تولید کننده پرداخت می کنم تا حقوق انحصاری آن کالا را تضمین نماید. این یکی از مشخصه های کار من است و دلیل آنهم اهمیتی است که به کیفیت کالای خود می نهم . شاید در نظر برخی این کارها زیاده روی جلوه کند.
: در مورد عطریات چه توفیقی به دست آورده اید؟
بیژن : سال های زیادی طول کشید تا من عطری را درست کنم که متفاوت باشد، حتی طرح شیشه آن ٨٠٠ بار پیش نویسی شد تا اینکه مورد قبول من واقع شد من عطر زنانه نمی خواستم. مخصوصا که لباس های من همگی مردانه هستند، از همین روبا زنان بسیاری مصاحبه کردم تا بدانم چه بویی رابرای مرد می پسندند و نهایتا موفق شدم در سال ١٩٨٨ عطر مردانه بیژن را تولید کنم که جایزه اسکار نیویورک را برای بهترین عطر دریافت کنم. البته بعدها عطر زنانه هم تولید کردم وبه پاس قدردانی از زنانی که همواره حامی من بوده اند به ایشان تقدیم نمودم.
موفقیت : در یک جمله بگو برای پول کارمی کنی یا عشق؟
بیژن : البته عشق به کار; من ازاینکه تولیداتی منحصر به فرد دارم لذت می برم من به کار کردن هفت روز هفته نیاز ندارم ، اما این کار را انجام می دهم چون به کارم عشق می ورزم .
: بیژن ! تو برای آدم های معمولی ، محصول تولید نمی کنی؟ خریداران تو قشر خاصی از جامعه هستند که شاید تعداد آنها در کل دنیا به بیست و پنج هزار نفر هم نرسد.چرا این طبقه خاص از جامعه را به عنوان مشتریان اصلی خود انتخاب کرده ای؟
بیژن : این مساله چندان هم درست نیست . هر چند عطرهای بیژن با لباس های بیژن گران قیمت اند، اما خیلی از انسان های معمولی هم می توانند آن را در مغازه های معتبر کشورشان خریداری کنند. من برای پولدارترین های روی زمین حساب جداگانه ای باز کرده ام ، اما این دلیل نمی شود کسانی را که خیلی پولدار نیستند در نظر نگیرم . بسیاری از بازدید کنندگان فروشگاههای زنجیره ای بیژن ، درنیویورک ودردنیاازطبقه عادی و نسبتا مرفه جامعه هستند.: موفقیت فوق العاده کنونی خود را نتیجه چه می دانی؟
بیژن: نتیجه مطالعه ، تامل و شکار فرصت های طلایی تخصص و علاقه ی من در علم شیمی است و در سال ١٩٨١ موفق شدم ، جایزه lg Nobel را به خاطر عرضه عطرها و ادکلن های DNA به نام خودم بگیرم . من با عرضه این عطرها و ادکلن های جادویی ، ابتدا برای مردان و بعد برای زنان توانستم معنای عطر واقعی را به مردم بشناسانم و . درحال حاضر درآمد سالانه من از بابت فروش عطرهای بیژن در سطح جهان ، قریب ٣٠٠ میلیون دلار است ،
حال آنکه در آمد حاصل از طراحی لباس، یک دهم آن یعنی سی میلیون دلار درسال است . من به این اصل معتقدم که اگر قرار باشد کائنات ، ایده ای را به ذهن و دل یک انسان الهام کند، به سراغ انسانی می رود که آمادگی علمی و ذهنی پذیرش آن الهام را داشته باشد. من از همان دوران تحصیلی به دنبال عرضه محصولی بی رقیب و گران قیمت می گشتم و عطرها و ادکلن های من همان چیزی است که سال های جوانی ام را در جست وجوی آن سپری ساختم . در حال حاضر موسسه بزرگ تولید عطرهای بیژن را به نام سه فرزندم نموده ام تا آنها از همین الان که زنده ام ، مدیریت و راهبری بزرگترین و ثروتمندترین شرکت عطر سازی دنیا را بیاموزند.
: می گویند فروشگاهی قصر مانند داری که آن را برای پولدارترین ساکنین روی زمین آماده نموده ای تا برای ساعتی در سکوت و آرامش هر چه را می خواهند از آن جا بخرند. چه شد که به فکر ساختن این فروشگاه قصر مانند افتادی؟
بیژن : شم اقتصادی! براین اعتقادم که اگر یکی از پولدارهای دنیا به نیویورک بیاید و بخواهد از فروشگاهی خرید کند، حتما باید این خرید از فروشگاه من صورت گیرد. یک سفارش چهارصد هزار دلاری ، حداقل خریدی است که من از مشتریانم انتظار دارم و مشتریان من نیز خوب می دانند چه موقع از من ، باز کردن درب فروشگاه را تقاضا کنند.فروشگاه بیژن هر چند به صورت شبانه روزی فعال است اما درب آن فقط به روی مشتریان خاص و با وقت قبلی باز می شود . دیوارهای سفید این فروشگاه هر هفته رنگ می شوند.
: آیا ثروت پدری درموفقیت شما تاثیری داشته است؟
بیژن : الان که به گذشته نگاه می کنم می بینم بیشتر از ثروت پدر ، خلاقیت ، نوآوری وخود اتکایی خودم را دراین جایگاه قرارداده است .
به هر حال ثروت ا را خیلیهای دیگر هم داشتند اما پسر هیچکدام از آنها بیژن نشد. اکنون من درموسساتم کارمندان ثروتمندرا استخدام نمی کنم، بلکه شبانه روز در جست وجوی افراد خلاق و توانمند هستم . تجربه به من ثابت نموده است که این فرد در کمترین زمان قابل تصور، ثروت ومکنت را به دست خواهند آورد و می تواند شرایط رفتاری و ذهنی لازم را کسب کند.
: جدیدترین ایده وخلاقانه ترین محصولی که عرضه کرده ای چیست؟
بیژن : یک ضرب المثل فارسی به خاطر دارم که می گوید: زندگی پیچ وخم زیادی دارد . من هم یک عطر پرپیچ وخم با بهترین و الهام بخش ترین رایحه های عالم ساخته ام به نام Bijan with a Twist می توان آن را بیژن پرپیچ وخم ترجمه کرد . طراحی شکل ظاهری شیشه عطر و از همه مهم تر بوی دل انگیز ، هیجان آور و آرام بخش این عطر که می توانم به جرات بگویم معجونی از رایحهای متضاد اما خواستنی است، باعث شده تا من ، بیژن پر پیچ و خم را از همه ی محصولاتم بیشتر دوست داشته باشم
: برای ایرانیانی که علاقه مندند، مانند تو موفق شوند چه پیامی داری؟
بیژن : اول باید لیاقت وشایستگی حفظ ، نگهداری و احترام گذاشتن به ثروت را در خود ایجاد نمایید. بنابراین اگر به پول توهین کنید و آن را در جای نامناسب و برای خرید آشغال خرج کنید، خب طبیعی است که با اینکار بی لیاقتی خود را درحفظ پول ثابت نموده اید و پول وثروت سراغ شما نمی آید! نباید هم بیاید. اصلا چرا باید ثروت سراغ کسی برود که قصد نابودی اش را دارد! کدام پدیده عالم را سراغ دارید چنین باشد که پول دومی اش باشد؟
به خاطر دارم روزی یکی از میلیونرهای آفریقایی برای خرید به قصر فروشگاهیی من در نیویورک آمد. او درفضای آرام و دلنشینی که من ، حساب شده در تمام فروشگاه ایجاد کرده ام ، قدم زد و با شوق وصف ناپذیری اجناس داخل فروشگاه رابازدید نمود. ناگهان حالش به هم خورد وروی پله ها و فرش های نفیس استفراغ کرد . خدمتکاران وکارکنان فروشگاه بلافاصله چهره در هم کشیدند و خواستند واکنش نشان دهند که با نگاهی سریع به همه آنها گفتم که حق ندارند چنین کنند. وقتی بازدید تمام شد و آن میلیونر با یک خرید ٢٠٠ هزار دلاری ازفروشگاه خارج شد ، از خدمتکاران خواستم راه پله و فرش ها را تمیز کنند. به آنها گفتم که مشتری ، وقتی وارد مغازه می شود، درحقیفت صاحب آن است ، چرا که بالقوه می تواند هر کالایی رابخرد. این حق مشتری است و باید به این حق او احترام گذاشت.
فاکسنیوز میگوید که آمریکاییها طراحی برنامهی حمله به ایران را آغاز کردهاند. آن چنان که در این خبر آمده، آلمان با تصویب قطعنامهی دیگری بر ضد ایران مخالفت کردهاست به این دلیل که تحریمهای جدید به اقتصاد آلمان آسیب میزند. به همین دلیل عدهای در میان کارشناسان نظامی و سیاسی آمریکا به رایس، وزیر امورخارجهی این کشور، گفتهاند که دیگر روشهای دیپلماتیک شکست خورده. بنابراین طراحی حمله به ایران آغاز شده است و به احتمال زیاد ۸ تا ۱۰ ماه دیگر، پیش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر ۲۰۰۸ ، به ایران حمله میکنند. البته برنامهی تحریم بنزینی ایران را هم بررسی کردهاند، اما چندان به نتیجهبخش بودن آن خوشبین نیستند. بنابراین ازنظر این کارشناسان تنها راه باقیمانده برای مقابله با ایران، بمباران هوایی مداوم یکهفتهای است. .برداشت از بالاترین
خاطرات ۱۱ سپتامبر به زبان محمد علی ابطحی.بر گرفته از وب شخصی ایشون
عصر روز 11 سپتامبر با شیخ حمدان –پسر شیخ زائد و وزیر مشاور امور خارجی امارات متحده عربی- که مسئول روابط و پی گیری مسائل دو کشور بود در شهر ابوظبی و در کاخ شخصی اش نشسته بودیم. یک سری اوراق مهم هم روی میز بود که می بایست بعد از پذیرایی اولیه با یکدیگر در مورد آنها گفتگو می کردیم.
پسر شیخ حمدان که حدود 17، 18 سالی داشت و از لندن چند روزی مرخصی آمده بود نیز در این ملاقات اولیه در جمع ما بود. تلفن شیخ حمدان زنگ زد. خیلی تعجب کرد که شاهزاده در این ملاقات کاملاً خصوصی با صدای تلفن مواجه شده است. به من گفت تلفن؟ بعد از شنیدن یک جمله از تلفن، پرید تلویزیون را روشن کرد. هواپیمایی برج اول را زده بود. و زیر نویس CNN بود که مه و ابر و فضای نامناسب باعث برخورد هواپیما شده است. خیلی عجیب بود. زد روی کانال الجزیره دید آن هم مستقیم دارد پخش می کند. داشتیم نگاه می کردیم و سکوت که مستقیماً هواپیمای دوم را دیدیم دارد می آید. نفسها در سینه ما سه نفر حبس شده بود. هواپیما آمد و به برج دوم خورد. حمدان برخاست و داد می زد که والله مقصود. یعنی هدفدار این را زده اند. چون نمی شد که به خاطر ابر دو هواپیما به دو برج اصابت کنند. گیج مانده بودیم. کاغذها را جمع کردیم. نمی دانستیم چه اتفاقی در جهان افتاده است. یک ساعتی نشسته بودیم و کانال عوض می کردیم. طبعاً اوراق را کنار گذاشتیم. ابتدا ذهنمان رفت روی فلسطینی ها. ولی چنین قدرتی برای آنان متصور نبود. طبعاً انتخاب دوم بن لادن بود و طرفدارانش. اتفاقاً صبح همان روز هم با ایشان در مورد خطرات جریان طالبان حرف می زدم. امارات یکی از سه کشوری بود که طالبان را به رسمیت شناخته بود. شاید هم دلیلشان این بود که سالانه هزاران آمریکایی به امارات می رفتند و می خواستند کشورشان را از طرف طالبان در امنیت نگه دارند. با دوستان در تهران صحبت کردم. آنها هم گیج بودند. دنبال خبر رسانی به آقای خاتمی و اینکه ایشان چه اقدامی باید انجام دهند. خوشبختانه یکی از هوشمندانه ترین روشها را آقای خاتمی برگزید که همان بعد از ظهر این حرکت تروریستی را محکوم کرد. خبر آن در صدر خبرها بود، در همه تلویزیونها.
نتوانستیم مذاکره ای داشته باشیم. خداحافظی کردیم تا دنیای جدید بعد از 11 سپتامبر را تجربه کنیم.
به محل اقامتم برگشتم. تا وقتی که همانجا روی مبل خوابم برد فقط دکمه کنترل تلویزیون را عوض می کردم و ناباورانه اخبار مسئله مهم را پی گیری می کردم.
این هم خاطره روز 11 سپتامبر
حیوونکی مایکل مور هر چی به جرج بوش بخت برگشته گیر می دهد و پته اش را روی آب می ریزد
هر چی سند و مدرک رو می کند که این بابا(بوش پسر) قدیم تو کار خلاف بوده و با آدمای ناجور حشر
و نشر داشته , تو کت این ملت ما نمی رود که نمی رود این بدبخت(مایکل مور) کلی خودش را آن ور
آب پیش دولتی ها خراب کرده که همین نکته را بقبولاند ولی کو گوش شنوا . طفلکی را پاک جیره خور
جرج بوش کردند رفتند. آخه یکی نیست بهشان بگوید کم مانده مایکل مور فقط فحش خار مادر نثار جرج
کند آنوقت شما میگویید او گماشته بوش است آخه مگه چنین چیزی ممکنه لابد فردا اگر کسی بیاید
به پرزیدنت خودمان (ا.ن) بد و بیراه بگوید جزوعمال دولتی محسوب می شود ودارد واسه ملت فیلم بازی می کند که: بعله مخالف زیاده ما تحویلشان نمی گیریم اصلا ایشان انقده گل تشریف دارند که کسی
رویش نمی شود نازکتر از همان گل نثارشان کند واقعا که...