وضعیت به روز کردن ما رو می بینید .بسیار بسیار اسف بار شده . اما من به همتون قول می دم بعد تمام شدن دوران آموزشی . تمام خاطرات روزهای جهنمی رو براتون بنویسم . من یک عدد دفتر روزنوشت برای خودم دست و پا کردم . بعد اتمام دوره از روی همون دفترچه براتون می نویسم تا آیندگان خدایی نکرده خواستن به خدمت مقدس برن تا حدودی پیش زمینه فکری داشته باشن . راستی دهه محرم رو به همه بچه شیعه ها تسلیت می گم . فعلا یه چند روزی هستم .مجدد در مورد خدمت یه سری مطلب می یارم . دوستان محترم و دوست داشتنی من همه عزاداری هاتون قبول باشه . موفق باشین
سلامتی سه کس غریب وسرباز و بی کس . تازه می فهمم تو این جمله میلیاردها نکته نهفته هست . بعد حدود۱۹ گذروندن دوران اموزشی به هر نحوی بود تونستم مرخصی بگیرم . و از زندان به اسم پادگان در بیام . پادگان جایی که برای علف های خونت دلت تنگ می شه . پادگان جایی هست که در حد یک گوسفند هستی . پادگان جایی هست که باید حسرت دیدن یه لباس شخصی به دلت بمونه . و پادگان یعنی ... .